روز دختر

ساخت وبلاگ
دیشب رفتیم یکی از پارک های نزدیک خونه و به مناسبت روز دختر خانواده رو شام مهمون کردم قبل از رفتن با مامان رفتیم برای روز دختر مانتو خرید برام منم برای دختر خاله ام یه لباس خریدم رفتیم خونه اشون که کادوش رو بدم دیدم نیستن زنگ زدم شوهر خاله ام بر نداشت به خاله ام زنگ زدم گغت حوصله ام سر رفته اومدیم پارک و داشتم میرفتم خونه گفتم ما شب شام داریم میریم بیرون شما هم بیاید اونم سریع قبول کرد با شوهرش هماهنگ کرده بودن که با ما بیاد شوهرشم بعدش بیاد پارک نسبتا شلوغ بود یه جا پیدا کردیم نشستیم مامانم روی زغال منقل چلیی گذاشت حرف زدیم میوه خوردیم بازی کردیم اهنگ گوش دادیم تا شوهر خاله ام اومد شام رو خوردیم و برگشتیم شب خیلی خوبی بود

+خدایا شکرت که به روز های قبلم برگشتم 

 

دختری با اسانس احساس...
ما را در سایت دختری با اسانس احساس دنبال می کنید

برچسب : دختر, نویسنده : 7rahele-72c بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 18:47