-جدیدا تاریخ ها زود میگذرن هفته ها و ماه سریع تموم میشه به نظرم
-تو این چند مدت سرم به شدت شلوغ بوده هم توی کار هم توی خونه
-1 شهریور تولد مامان بود و من هم بی پول بی پول قرار شد داداشم بهم قرض بده و بعدا بهش برگردونم که کادویی که میخواستیم بگیریم یه کم عقب افتاد به خواست خود مامان و بابا و من تا اون موقع میتونم پولم رو جمع کنم شب تولدش کیکی رو گرفتیم و جمعه اش هم رفتیم نهار بیرون امسال کاملا متفاوت بود
-یه سری بدو بدو داشتیم واسه کارای من که مامان خیلی خسته شد ولی نتیجه ی اخرش خوب بود و بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد این بین ضرر هم داشت که مجبورا تحمل شد و چاره ای نبود دختری با اسانس احساس...