نمیشه

ساخت وبلاگ
یه روز صبح از خواب بیدار شم ببینم اومدی دنبالم و همون تیپی رو زدی که همیشه دوست داشتم و تیکه دادی به در که منو ببری جایی و تا مقصد قراره لو ندی که کجاست و وقتی بیوفتیم تو مسیر جاده از ذوق جیغ بزنم خوشحال شم که بلاخره دونفری قراره بریم جایی که کلی راجع بهش حرف زده بودیم و تو راه شیشه رو بدیم پایین و جیغ بکشیم توی تونل آهنگی رو بخونیم که خاطره داریم از دست هم خوراکی ها رو بدزدیم و خوشحال باشیم از لحظه هامون برسیم به مقصد و تو چشای هم زل بزنیم و یهو پیاده شیم و برای رسیدن بهش از هم جلو بزنیم کفش هامون رو در بیاریم و هجوم ببریم سمت دریا جایی که قرار بود هر گذشته ای که داریم رو به آب بسپاریم جایی که قول هایی دادیم که راه برگشت رو کمرنگ کرد جایی که سرم روی شونه ات بود و باهات حرف میزدم و تو هم موهای به قول خودت سرکش رو فرو میکردی توی شال همون هایی که با باد بعدی به وضع اولش برمیگشت همون جایی که چشمات منو سحر کرد همون جایی که قول یه زندگی رویایی رو دادیم به هم انقد بریم جلو که لباسامون خیس شه و به نفس نفس بیوفتیم و بعدش بشه یه چایی داغ و یه غروب قشنگ انقدر که بشه یه خاطره ی خوب برای هر دوتامون شاید دلم نخواد باهات حرف بزنم ولی این سفر از ثانیه ی اول راه افتادنش حرفه تا ثانیه ی آخرش برگردیم بازم برگردیم به واقعیت و با یه خداحافظی تمومش کنیم برای همیشه

دختری با اسانس احساس...
ما را در سایت دختری با اسانس احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7rahele-72c بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:31